مکان: کتابخانه عمومی
زمان :6/2/1395
شرح برنامه:به مناسبت هفته سلامت مسابقه نقاشی با موضوع سلامت روان در کتابخانه عمومی بیضا بین دانشآموزان کلاس پنجم ابتدایی مدرسه علی یار زارع مویدی بر گزار شد و کودکان پس از برنامه با بخشهای مختلف کتابخانه اعم از کودک،مخزن بزرگسال ونشریات ومرجعونیز نحوه استفاده از کتابخانه و شرایط عضویت آشناشدند . برگزاری مسابقه نقلشی در کتابخانه راهی است برای پروراندن خلاقیت کودکان ونیز ایجاد علاقه به مطالعه در کودکان.
ه:فرهاد حسن زاده نویسنده کودک ونوجوان وروزنامه نگاروهمسرشان زهرا برقانی مسوول نشر چرخ وفلک تهران از کتابخانه عمومی بیضا بازدید کردند.فرهاد حسن زاده نویسنده بیش از شصت کتاب کودک وبزرگسال میباشد ونامزد دو جایزه هانس کریستین اندرسون وآسترید لیند گرن درسال 2018 میباشد وکتاب زیبا صدایم کن از همین نویسنده برگزیده شورای کتاب کودک در سال 2017 میباشد. آقای حسن زاده و مسوول نشر چرخ فلک درخوص اهدا کتاب به کتابخانه عمومی بیضا قول مساعدت دادند.
مهد کودک شایستگان شهر بیضا از کتابخانه عمومی قاضی بیضاوی بازدید کرد
در زمان شاهنشاهی هخامنشی در ایران (۵۵۸-۳۳۰ پ.م.) کتابهای علمی و مذهبی ایران از زمان زرتشت در کتابخانههای «گنج هاپیگان» در تخت سلیمان و «دزی ناپشت» در تخت جمشید بایگانی شدهبودند.[۱] گمان میرود که این کتابها در موضوعات فلسفه، نجوم، کیمیاگری و علوم پزشکی بودهاست، موضوعاتی که مغان ایران در آنها استاد بودند. پس از فتح ایران توسط اسکندر مقدونی، کلیهٔ این کتابها در آتش سوختند.[۲]
ابنندیم به نقل از کتاب نهمطانفی معرفه طالع الانسان تالیف ابوسهلبن نوبخت ایرانی مینویسد:
کی ضحاک در زمینهای سواد شهری بنا کرد و نام آن را از مشتری در آورد و آنرا جایگاه علم و علما قرار داد و دوازده کاخ به شماره برجهای آسمانی نامید و برای کتابهای علمی در آنها خزینههایی بساخت و دانشمندان را در آن کاخها جای داد…. اسکندر پادشاه یونان برای هجوم به ایران از شهری که رومیان آن را مقدونیه مینامند بیرون شد و دارا پسر شاه دارا را به قتل رسانید و شهرها را ویران ساخت و کاخهایی که بدست بزرگان و سرکشان ساخته شده بود خراب کرد. کاخهایی که بر سنگها و تختههای آن انواع علوم نقش و نقر شده بود با خاک یکسان کرد و با این خرابکاریها و آتشسوزیها آنها را بهم ریخت و در هم کوبید و از آنچه در دیوانها و خزینههای استخر بود رونوشتی برداشته و به زبان رومی و قبطی برگردانید و پس از اینکه از نسخهبرداریهای مورد نیازش فراغت یافت آنچه به خط گشتک در آنجا بود در آتش انداخت و بسوخت. آنچه را از علوم نجوم و طب و علمالنفس میخواست از آنها برگرفت و با دیگر چیزها از علوم و اموال و گنجینهها و دانشمندان تصاحب کرده و به مصر فرستاد.
از آثار ایرانیان تنها آنهایی به جا ماند که پادشاهان گذشته از آن نسخهبرداری کرده و یا به چین و هند فرستاده بودند.
منبع دیگری که به بیان کتابخانههای ایران در دوران پیش از حملهٔ اسکندر بپردازد ابومشعر بلخی ایرانی است که در کتاب اختلاف الزیجات خود آوردهاست:
پادشاهان ایران برای نگاهداری و حفظ و صیانت دانشها و بجای ماندن آنها اهتمامی فوقالعاده مبذول میداشتند؛ آنها برای محفوظ ماندن کتابها و آثار دانشمندان از آسیب زمانه و آفات آسمانی و زمینی وسیلهٔ از سختترین محکمترین اسباب و لوازم برگزیدند که تاب مقاومت در برابر هر گونه پیشآمدی را داشته باشد و عفونت و پوسیدگی در آن راه نیابد و آن پوست درخت خدنگ بود که بآن توز میگفتند. چنانکه هندیان و چینیان و مردم دیگر کشورها از ایشان پیروی کردند و توز برای محکمی و سختی و نرمی و قابلیت انعطاف در کمانسازی هم بکار برده میشد.
ایرانیها پس از اینکه بهترین وسیله را برای ثبت و ضبط و نوشتن و نگاهداری دانشها بدست آوردند برای یافتن بهترین جا و مکان جهت بنیاد کتابخانهها و خزانه کتاب به جستجو پرداختند جایی که از زمینلرزه بر کنار و گلش چسبندگی داشته باشد تا برای ساختمانهای محکم و پابرجا مناسب باشد. پس از کنجکاوی بسیار سرانجام شهرستانی که همه این محسنات را داشت یافتند و آن شهر اصفهان بود. در آنجا هم پس از کاوش نقاط مختلف شهر روستای جی را بهترین جا و مکان یافتند. در جی کهندژ را برگزیدند و در آنجا عمارتی رفیع بنیاد نهادند و سارویهاش نامیدند.
مردم از پی بنا بسازنده و پایهگذار آن پی بردند زیرا در سالهای گذشته گوشهای از ساختمان سارویه ویران گردید و در آن سغی (دالانی) نمایان شد که با گل سفت (ساروج) ساخته شده بود و در آن کتابهای زیادی از نوشته پیشینیان نهاده بودند که بر پوست خدنگ نوشته بودند: در دانشهای گونهگون به خط پارسی باستانی.
از این کتابها تعدادی به دست کسی رسید که در خواندن آنها دانا و توانا بود. در آنها نوشتهای از برخی شاهان ایران یافت که چنین بود«به طهمورث شاه که دوستدار دانش و دانشپژوهان بود خبر دادند که در اثر یک حادثه آسمانی که در مغرب به ظهور خواهد پیوست به علت ریزش بارانهای پیدر پی جهان را آب فراخواهد گرفت. زمان وقوع آن با گذشتن دویست و سی و یکسال و سیصد روز از آغاز پادشاهی وی خواهد بود.
منجمان تهمورث شاه را بر آن داشتند که برای پرهیز از زیان و خسران آن توفان چارهای اندیشد و گفتند زیان و خسرا آن باران و توفان تا انتهای مشرق کشیده خواهد شد. تهمورث شاه مهندسان و کارآگهان را فرمان داد در سراسر ایرانشهر کاوش کنند و جویا شوند تا جایی را که از همه جهت برتری داشته باشد برای ساختمان بنایی به منظور حفظ آثار دانش برگزیدگان.
آنها پس از جستجو جی را در اصفهان برگزیدند و سارویه تا آنچه از کتابهای علوم مختلف که بر پوست خدنگ نوشته شده بود در خزاین سارویه جا دادند تا پس از برطرف شدن توفان دانشهای کهن برای مردم جهان بجای بماند.
در میان کتابهای آن کتابخانه کتابی اثر یکی از دانشمندان باستانی ایران بود در علم ادوارسنین که برای استخراج سپر ستارگان و علل حرکتشان بکار میرفت. مردم دوره تهمورث شاه و پارسیان پیش از آن، آن را ادورا هزارات میخوانند و بسیاری از دانشمندان هند و کلدانیان قدیم که نخستین سکنه حومه بابل بودند گردش سیارات هفتگانه را از آن استخراج میکردند و این زیج را از میان دیگر زیجهای آن زمان برتری میدادند زیرا از همه صحیحتر و مختصرتر بود و منجمان آن زمان زیجی از آن استخراج کردند و آن را زیج شهریاری یعنی پادشاه زیجها نامیدند.
ابن ندیم خود میگوید:
یکی از اشخاص ثقه به من خبر داد که در سال ۳۵۰ هجری سارویه جی دالانی خراب گردید که جایش معلوم نشد زیرا از بلند بودن سطح آن گمان میکردند که درون آن خالی نبوده و پر است تا زمانی که آن خود به خود فرو ریخت و در آن کتابهای زیادی به دست آمد که هیچ کس نمیتوانست آنها را بخواند و آنچه من با چشم خود دیدم و ابوالفضل عمید آنها را در سال سیصد و چهل و اندی فرستاده بود کتابهایی بودند پاره پاره که از باروی اصفهان میان صندوقهایی بدست آمده و به زبان یونانی بود کسانی که آن زبان را میدانستند مانند یوحنا و دیگران آن را ترجمه کردند و آشکار شد که نام سربازان و جیره آنان است و آن کتابها چنان گندزا بودند که گویی تازه از دباغی درآمدهاند ولی پس از آنکه یکسال در بغداد ماندند خشک شدند و تغییر کردند و عفونتشان برطرف شد و پارهای از آنها نزد شیخ ابوسلیمان موجود است. گویند سارویه یکی از بناهای محکم باستانی است که ساختمان معجزهآسایی دارد و در مشرق چون اهرام مصر در مغرب از نظر عظمت و اعجاب است.
در نسا و اورمان و دورا اوروپوس قطعات بسیاری از چرمهای نوشته شده متعلق به زمان پارتها به دست آمده که بر آنها مطالبی راجع به امور اقتصادی و سیاسی نوشته شدهاست. بسیاری از این نوشتهها هنوز خوانده نشدهاست.
بسیاری کتابهایی که در دورهٔ ساسانیان وجود داشتهاست ریشه در دورهٔ اشکانیان بودهاست. ابن ندیم درباره کتابخانه اردشیر بابکان مینویسد:
کتابهایی که از ایران باستان مانده و پراکنده شده بودند گردآورد و در گنجینهای آنها را نگاهداری میکرد.
در سال ۲۵۰ پ.م کتابخانه گندی شاپور (جندی شاپور در خوزستان) که بزرگترین کتابخانه دنیای باستان بشمار آورده شدهاست آغاز بکار کرد. این دانشگاه بزرگترین مرکز آموزش و پژوهش پزشکی، فلسفه (حکمت) و ادبیات دنیای قدیم خوانده شدهاست. در این دانشگاه استادان ایرانی، هندی، یونانی و رومی تدریس میکردند. بعد از اینکه اعراب مسلمان ایران را تسخیر کردند، به زودی به اهمیت این مؤسسه آموزشی پی بردند و بر آن شدند که شکوه سابق آن را حفظ کنند. آنها همه سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند، از جمله بیمارستان، کتابخانه، مدرسه پزشکی و معابد آن را. و علاوه بر این برای دکترهایی که در گندی شاپور تحصیل کرده بودند شغل ایجاد کردند.[۳]
کتابخانههای ایران در سدههای آغازین ورود اسلام به ایران بدین شرح بودند:
در زندگینامهٔ حبیب ابن اوس طائی یا ابی تماماز شاعران نامدار عرب آمدهاست که در همدان در منزل ابو الوفا بن سلمه بسر میبردهاست و در طول اقامت در همدان از کتابخانه بزرگ او استفاده کرده و کتاب دیوان الحماسه که در آن آثار ۳۰۰نفر از شاعران عرب را آورده، را نوشتهاست. بدون شک بیش از سیصد جلد کتاب در آنجا وجود داشتهاست.[۴]
مقدسی در احسن التقاسیم از کتابخانهای منسوب به بهاءالدوله دیلمی سخن آوردهاست.[۵]
از بزرگترین کتابخانههای ایران بودهاست که برای نخستین بار کتابها را بر پایهٔ موضوع، نام کتاب، و نام مولف ردهبندی کردهاست و کتابهای هر علمی در اتاقی جداگانه نگهداری میشدهاست.[۶] برای کتابهای موجود فهرستهایی وجود داشته که مقدسی که خود این کتاب فهرست را دیده بودهاست چنین مینویسد:
در کتابخانه عضدالدوله از هر کتابی که تا آن زمان تألیف و تصنیف یافته بود نسخهای نگاهداری میشد و کتابهایی نیز وجود داشته که به خط مؤلفان و مصنفان آن بودهاست.
از بشاری روایت کردهاند که گفتهاست عمادالدوله دیلمی (۳۲۲ - ۳۳۸ ه. ق.) نیز در شیراز کتابخانهای معتبر و عظیمی ساختهبودهاست که در نزدیکی کاخ او قرار داشتهاست.[۷]
سامانیان به دانش و ادب و فرهنگ فارسی و ایرانی بسیار ارج مینهیدند. پورسینا در این باره چنین آورده:
سپس روزی از او (نوح بن منصور) دستور خواستم که به کتابخانهشان بروم و آنچه که از کتابهای پزشکی درآنجا هست بخوانم و مطالعه کنم، پس مر ا دستوری داد و بسرائی اندر شدم که خانههای بسیار داشت و در هر خانهای صندوقهای کتاب بود که روی هم انباشته بودند، در یک خانه کتابهای تازی و شعر و در دیگری فقه و بدین گونه در هر خانهای کتابهای دانشی، پس بر فهرست کتابهای اوائل نگریستم و هر چه از آنها را که بدان نیاز داشتم خواستم و کتابهای یافتم که نام آنها به بسیاری از مردم نرسیده بود.
ابن اصیبعه در طبقات الحکما و ابن خلکان نیز از کتابخانه نوح بن منصور سامانی یاد کردهاند.
ابوالفضل ابن العمید وزیر رکنالدوله دیلمی (بویهی)، کتابخانه مهمی در ری داشت. ابن مسکویه هفت سال کتابدار این کتابخانه بود. ابن مسکویه نوشته است که کتابهای ابن العمید بیش از صد بار شتر بود.[۸][۹]
در معجم الادباء و روضات الجنات و کتاب النقض در بزرگی «کتابخانه صاحب بن عباد» در ری مطالب قابل توجهی آمدهاست.
صاحب بن عباد در شرح کتاب الاغانی ابو الفرج اصفهانی مینویسد:
در کتابخانهام یکصد و هفده هزار جلد کتاب نفیس دارم!! لیکن آنگاه که کتاب الاغانی را بدست آوردم از خواندن کتابهای دیگر باز ماندم.
نوح بن منصور سامانی در نامهای به صاحب بن عباد، او را برای وزارت به بخارا دعوت میکند اما صاحب بن عباد چنین پاسخ میدهد:
من بدون کتاب نمیتوانم زندگی کنم و باید کتابخانهام را هر جا هستم همراه داشته باشم. در حالیکه برای حمل کتابهایم حداقل چهار صد شتر[۱۰] لازم است و این مقدار شتر در دسترس نیست.
این کتابخانهٔ هفده هزار جلدی که فهرست کتب آن خود تنها ده جلد میشدهاست[۱۱] بعدها اساس کتابخانهٔ همگانی شهر ری شد.
کتابخانه عمومی تربیت، نخستین کتابخانه عمومی دولتی ایران در دوران معاصر است که در سال ۱۳۰۰ در شهر تبریز ایجاد شد. این کتابخانه توسط محمدعلی تربیت پایهگذاری شد. وی از پیشگامان مشروطیت و یکی از آزادیخواهان مشهور شهر تبریز بهشمار میرفت.
کتابخانه تربیت در بدو تأسیس، کتابخانه و قرائتخانه عمومی معارف نامیده شد و زیرنظر اداره معارف بود که ریاست آن را محمدعلی تربیت بر عهده داشت و بعدها، به احترام پایهگذار آن، کتابخانه تربیت نام گرفت. محل کتابخانه در یکی از اتاقهای دبیرستان محمدیه (شاهدخت سابق) واقع در کوی حرمخانه و پشت ساختمان استانداری فعلی بود. پس از گذشت چند ماه در کنار همین دبیرستان، از محل عواید اوقاف، فضای کوچکی برای کتابخانه ساخته شد که در آن یک اتاق کوچک برای مخزن و یک اتاق بزرگ برای مطالعه درنظر گرفته شده بود. ساختمان فعلی در ۱۳۵۰ افتتاح شد و به عنوان کتابخانهای عمومی زیر پوشش دبیرخانه هیأت امنای کتابخانههای عمومی قرار گرفت.[۱۲]
|
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: این نظر زیر سخن هفته ۱۸/۱۲/۱۳۹۳ و در پاسخ به «هنوز منتظر ارباب رجوع نشسته ایم؟» از سوی دوستی نوشته شده بود و من هم زیر یادداشت ایشان نوشتم که در فرصتی در این باره گفتگو خواهیم کرد . بنابراین یک بار با هم این یادداشت را می خوانیم و بعد من نظرم را برایتان می نویسم:
"فرح سلطانی ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۸
سلام و سپاس از بیان این تجربیات عالی و به اشتراک گذاری این سوالات جالب. فقط نکته ای که به نظر می رسد که مراجعه کنندگان باید روزی به این بلوغ فکری برسند و برای پاسخ سوالات خود منابع مناسبی را وارسی کند و این وظیفه کتابدار مدتی در رساندن خود ماهی کافی خواهد بود باید فنون ماهی گیری (مهارت های اطلاع یابی) از مسیرهای که اشاره کردید برای آنان فراهم شود. باید بخشنامه بیمه و جدول لیگ برتر و... در کتابخانه موجود .... "
با اجازه همه عزیزان و سرکار خانم سلطانی گرامی پاسخ به یادداشت شما را با یک جمله (بیت) از مولانا جلال الدین محمد مولوی آغاز می کنم:
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست
(مثنوی مولانا جلال الدین مولوی)
داستان ماهیگیری و ماهی داستانی قدیم است و احتمالا تا دنیا دنیا است هم به قدرت و قوت خود باقی خواهد ماند. از منظر کار حرفه ای خودمان، ما می توانیم از چند زاویه به آن نگاه کنیم که در اینجا ترجیح می دهم از زاویه «نیاز به ماهی» به آن بپردازم.
وقتی درباره داستان «ماهی بدهیم؟ یا ماهیگیری یاد بدهیم؟» حرف می زنیم، یادمان باشد در قسمت اول داستان یعنی نیاز فرد به ماهی نیاز به اثبات نداریم، بدیهی است انسان بدون غذا زنده نمی ماند پس نیاز به ماهی اثبات شده چون دوام زندگی آدمی بستگی به غذا ، در اینجا ماهی دارد، پس قسمت دوم هم درست است کسی که نیاز به ماهی دارد، نیاز دارد که ماهیگیری بلد باشد. پس نتیجه می گیرم وقتی نیاز قطعی شده باشد، آن وقت حرف شما درست است. شخص می داند که اگر ماهی نداشته باشد از گرسنگی خواهد مُرد و شما به عنوان مادر، برادر، دوست یا بزرگتر او بعد از یکی دو باری که طعم ماهی را به او چشاندید و به او نشان دادید که با ماهی می شود شکم را سیر کرد و ماهی می تواند او را از گرسنگی و مرگ نجات دهد، به او می گویی خُب امروز میخواهم به تو یاد بدهم که چطوری ماهی بگیری، چون همیشه من در کنارت نیستم و قرار نیست تو از گرسنگی تلف شوی.
استثناهایی هم وجود دارد، اگر این فرزند یا خواهر کوچکتر، ناتوانی جسمی یا ذهنی داشته باشد، باید به فکر روزی باشی که نیستی و او را به تأمین اجتماعی یا دوستی بسپری که به او ماهی برساند، چون به هر حال بدن انسانی که دچار معلولیتی جسمی یا ذهنی است هم نیاز به غذا دارد و خانواده و جامعه در برابر سلامت و زندگی او مسئول است، حتی اگر هرگز نتوانی به علت محدودیتهای جسمی یا ذهنی به او ماهیگیری بیاموزی.
صحبت از عینیت ادامه زندگی است که ماهی آن را تأمین می کند ولی وقتی به حوزه کتاب و فرهنگ می رسیم، اگر به شوخی ماندگار عبید نگاهی مجدد بیندازید: " .... چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادربار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد " به عبارتی و بر اساس این لطیفه که تا دنیا باقی است مصداق دارد، باید بگوئیم خواندن کتاب یا بهتر بگوئیم سواد و آگاهی نه تنها مستلزم بقا نیست بلکه می تواند بیشتر باعث بدبختی شود و می تواند فرد را از نان خوردن بیاندازد و در مجموع، دوست گرامی باید گفت شاید کسی در مملکت ما به دنبال ماهی نیست که بخواهیم ماهیگیری به او یاد بدهیم.
دوست گرامی مشکل درست همینجا است. مشکل اینجاست که یکی از دوستان قدیم من که در اوایل دهه ۷۰ در آموزش و پرورش کاره ای بود در بحثی در باره نقش کتابخانه ها در آموزش به من می گفت (نقل به مضمون) :" من تا به حال ندیدم کسی از نخواندن کتاب مُرده باشد، بیسواد هم که هست دارد کار می کند و یک لقمه نان را در می آورد" و من بر عکس باور دارم که با نخواندن در خود خواهیم مُرد، با نخواندن فقط خود را و آنچه را تا این لحظه هستیم تکرار خواهیم کرد و از لحظه نخواندن خلاقیتهایمان دیگر رشد نخواهد کرد و در خود خواهیم مُرد، هر چند مانند موجودی زنده به متابولیسم مشغولیم.
البته همه جا مثل عبید با کتاب شوخی نمی کنند و آنجا که پای اخلاق و آموزش است کتاب را به عنوان بخشی از زندگی به کودک و جامعه معرفی می کنند، ولی آنجا هم کتاب و فرهنگ رتبه ای ثانوی پیدا می کند، بعد از تأمین معاش. به ترانه کودکانه "دویدم و دویدم سرکوهی رسیدم ... " دقت کرده اید، این شعر قدیمی از قضا نگاه مثبتی به کتاب دارد ولی آنجا هم ....... . قبل از ادامه اجازه دهید یک بار این ترانه را با هم و با تفسیر اینجانب مرور کنیم:
دویدم و دویدم، سرکوهی رسیدم، دو تا خاتونی دیدم .... وقتی بچه به عرصه می رسد مادر، زمین، (خاتون) به او غذا می دهد و ابزار کار. نان را خودش می خورد و آب را به زمین می دهد که کشاورزی کند. در ابتدا در کنار کشاورزی دامداری می کند و علف را به بزی می دهد و بعد با محصولات دامی و کشاورزی اضافه بر مصرف خود تهاتر و تجارت آغاز می شود. تهاتر هم از نانوایی و نان آغاز می شود تا به زرگری می رسد و داستان جلو می رود تا مُلّا در صحنه ظاهر می شود. قبا را که حاصل کار و تلاش و تهاتر و تجارت اوست، به مُلّا می دهد و مُلّا به عنوان نماینده فکری جامعه کشاورزی، به او کتاب می دهد و بعد زندگی ادامه پیدا می کند با تلخ و شیرینش که در شمایل دو خرمایی نشان داده می شود که از دست حمایتگر یعنی پدر می گیرد.
خُب نظرتان چیست؟ این اثر قدیمی هم که نگاهی مثبت به کتاب دارد، کتاب را زمانی در جامعه مطرح می کند که شکمها سیر شده و مازاد محصول باعث شده که خیال جامعه از خورد و خوراک راحت شود و بعد کتاب یعنی فرهنگ را طرح و عرضه می کند، و همین هم در نظر برخی به معنی این است که فرهنگ در حیات انسان به مرتبه ای پائین تر از معیشت سوق داده می شود و می نویسند شکم گشنه که دین و ایمون سرش نمی شه و این قبیل صحبتها (همان داستان مشهور زیر بنا اقتصاد است و فرهنگ روبنا است) و در میان مشاهیر قدیم کمتر کسی چون عبید پیدا می شود که با همه قامت غول آسا و عظیم خود از فرهنگ دفاع کند و بگوید که اگر فرهنگ را درست کنید، دزدان محصولت را نمی برند و با قدرت بر فرهنگ تأکید می کند. اگر فرهنگ را درست کنید، تولید شما از بین نمی رود و بنابراین من نتیجه می گیرم که تولید هم بهتر مدیریت خواهد شد و افزایش خواهد یافت.
شاید دوستانی که عبید را خوانده اند از زیادی درختها (بخوانید مطایبه و شوخی) موفق به دیدن جنگل نشده باشند که لازم است یک بار دیگر عبید را بخوانید و وقایع اتفاقیه اردشیر محصص را ورق بزنید و فیلمهای جاودانه فلینی را ببینید که با طنزی تلخ و شدید بر نبود فرهنگ و در برابر آن وفور آنتنهای تلویزیونهایی که دست کمپانیها و مدیران بی فرهنگ جامعه است تأکید می کنند.
اگر بخواهم این روند را ادامه دهم، مثال های زیادی می توانم بنویسم و ترجیح می دهم این جمله ساده را در پاسخ به خانم فرح سلطانی گرامی بگویم که «نیاز به اطلاعات، و نیاز به کتاب قدم اول است، اگر این نیاز نباشد، فنون استفاده برای رفع آن هم فضیلتی ایجاد نمی کند در حالی که ماهیگیری کماکان فضیلتی است اثبات شده و جان انسانها را نجات می دهد.»
البته نکته خوب نوشته شما استفاده از عبارت ... تا مدتی... است که بسیار دقیق و به جا استفاده کرده اید، لیکن در جامعه ای که دست کم از زمان بزرگمهر بختگان و ابوالفضل بیهقی و عبید زاکانی و دیگران، رنج روشنفکرش نبود سواد برای تصمیم گیری بین افراد و مدیران بوده، و سود صاحبان زر و زور و تزویر هم استفاده از نادانی مردم، این "...تا مدتی ..." شما تا کجاست؟ تا کی باید باشد؟
دوست گرامی یادداشتهای من در موضوع «هنوز منتظر مراجعه کننده نشسته ایم»، یا دیگر یادداشتهایی که در خصوص وظایف یک کتابدار نوشته ام، همه به بخش اول دلالت دارد. به اثبات نیاز به ماهی برای بدن. شناخت مخاطب، ارتباط با مخاطب، شناخت نیاز، معرفی نیاز و حتی ایجاد نیاز. این بخشی است که جامعه عقب نگاهداشته شده ایران هنوز درگیر آن است. وقتی نیاز به دانش برای تصمیم گیری در همه سطوح آن جدی شود. وقتی دانستن مبنای تصمیم گیری شود نه سریالهای ترکی و ماه رمضانی، وقتی هر فرد ایرانی برای هر کاری ابتدا خودش مطالعه کند، آن وقت است که می توانم بگویم که نیاز وجود پیدا کرده و خواندن و مزیتهای آن شناخته شده و آن وقت حتما یادداشتی خواهیم نوشت درباره انواع قلابها و تورهای ماهیگیری و اینکه هر کدام برای صید چه نوع ماهی بهتر است و در مورد ماهیگیری پایدار خواهیم نوشت که چگونه ماهیگیری کنیم که نسلهای بعدی ما هم برای خوراکشان ماهی داشته باشند.
پس ما هنوز در مرحله پیش آموزشی هستیم. ما هنوز در این مرحله هستیم که می خواهیم راههای ایجاد عادت به مطالعه را بررسی و راه حلهای خاص جامعه ایران را پیدا کنیم و لذت خواندن را و لذت تصمیم سازی صحیح را در ذائقه مردم گرامی و بی تقصیرمان بچشانیم، آن هم در خانواده، مدرسه و دانشگاه، با کمک حرفه. در خانواده هایی که سریالهای بی محتوا و اقتدا کردن به پندهای خاله زنکی پای نلفنی با خواهر خوانده ها هنوز بر خواندن دو صفحه کتاب اولویت دارند. می خواهیم لذت خیال پردازی و گسترش دامنه خیال را که لازمه ایده پردازیهای وسیع علمی و هنری در آینده کودک و جوان است را با عادت به مطالعه منتقل کنیم آن هم در مدارسی که کتابخانه در آن جایگاهی ندارد، معلمان خود مانند اغلب مردم جامعه بویی از مطالعه نبرده اند و نظام آموزشی تک متنی ما نیز خلاقیت کش است. می خواهیم خواندن ملکه تصمیم گیری افراد شود آن هم در دانشگاههایی که استاد و دانشجو توافقی پنهان بر کم کاری و تنبلی بین خود دارند و همه با یک جزوه بی مصرف خوشحالترند و معلمی که کمتر کار بخواهد و الکی نمره بدهد محبوب تر است. بنابراین آموزش روشهای استفاده از کتابخانه و روشهای جستجو و رسیدن به اطلاعات بدون حضور کتابدار مرحله بعدی کار ما است.
تأکید می کنم که در این مرحله بیش از هر چیز ما متکی به حرفه هستیم، یعنی کتابداران. متکی به روابط کتابداران و کاربران برای ایجاد یا شناساندن نیاز به خواندن. کتابدارانی که نیمی از آنها خلاقیت و دانش کافی ندارند (با وجود تجربه) و از آن بدتر شاید انگیزه کافی هم برای دوباره از جای برخاستن و بکار انداختن خلاقیتها نداشته باشند. در این مرحله آموزش و بازآموزی کتابداران برای خدمات خلاق و پشتیبانی ستادی از ایشان برای آنچه نیاز خود و استفاده کنندگانشان است؛ مؤثرترین کار ممکن است و مسلم می دانم این نیازِ استفاده کنندگان را کتابداران با انگیزه و فعال هر شهری بهتر از منِ نشسته در تهران می دانند. من نمی توانم با یک قالب یکسان برای همه ایران تعیین کنم که چه خدمتی برای همه خوب است و خودم ببُرم و خودم بدوزم و از کتابداران فقط توقع اطاعت و اجرا داشته باشم. ببخشید مثل اینکه من در پایان همه یادداشتها باید ذکر مصیبتی بخوانم و مثل اینکه باز به صحرای کربلا زدم.
خُب برگردم به ماهی و ماهیگیری. خانم سلطانی گرامی، به همۀ دلایل بالا باید عرض کنم ما تازه بعد از گذشتن از مصیبتهای ذکر شدۀ بالا است که می توانیم وارد فنون ماهیگیری شویم. آنجا باید از امثال شما جوانانی که راهها و روشهای مدرن را یاد گرفته اید؛ استفاده کنیم تا بیائید و بگوئید حالا چرا باید ماهیگیری بلد بود. شما بیائید و بگوئید: "امروزه دیگر به دست آوردن اطلاعات تنها معطوف به مکانی مثل کتابخانه و در نتیجه محدود به زمان خاص نیست، لذا همواره شخصی به نام کتابدار حضور ندارد که به شما کمک کند تا آنچه می خواهید را به دست بیاورید. بنابراین به بخشهای آموزشی سایت بیائید تا راهنمایی شوید."
عمرانی، ابراهیم. «فرهنگ یا معیشت، در ستایش نیاز». سخن هفته لیزنا، شماره ۲۴۲. ۲۲ تیر ۱۳۹۴